مادرانِ کورد و مادرانِ مافیایِ خون آشام می رقصند
یکی در میانِ خونِ فرزندش و یکی زیر بارشِ ثروتهای بادآورده از سرزمین کوردستان
جلادانِ صف کشیده و تشنه یِ خون را ببین
دیرزمانی است که ناپدریهایِ کورد فرزندانِ خود را به قربانگاه می برند
خونِ جاری در رگهایِ سرزمینم دیگر پیام آورِ سُرخی نیست
رنگین کمانی است از سلیقه هایِ جلادان
معصومیت از رُخِ کودکانِ سرزمینم رَخت بَربسته
درسِ مقاومت دیگر رهبر نمی پَروَرانَد
دستِ طبیعت شکسته و انتقامی درکار نیست
فاحشه های سیاسی میراث دارِ تاریخِ آزادگی شده اند
گرگهایِ مُهاجر با گوشتِ تَنِ شبانان افطار می کنند
تنها کالبَدی خُشکیده از بشریّت به جای مانده
قلمِ تاریخ خسته و کوفته یارایِ نوشتن ندارد
بازارِ مظلومیّت کِساد و منادیانِ ظُلم پرده یِ حیا را دریده اند
دیگر فقط باید رقصید
رقصی بی پایان زیرِ بارانِ خونِ خویش
دیگر باید رقصید
رقص میانِ خون
.
.
(وحید کمالی )