کوردێ لوڕیم

مرکزی برای احیای هویت راستین

کوردێ لوڕیم

مرکزی برای احیای هویت راستین

دولت ترامپ و گزینه های 5 و6 (بازنشر)


 

شواهد حاکی از آن است که دولت آمریکا در هر صورت و در مرحله چهار ساله حاکمیت ترامپ علاوه بر تداوم بخشیدن به گزینه های 1 تا 4 ، به احتمال قریب به یقین به سمت تقویت هرچه بیشتر گزینه 5 و خارج کردن گزینه 6 از قالب تئوری به عمل قدم خواهد برداشت

 

از زمان روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی در ایران و اشاعه و تقویت سیاست " صدور انقلاب به منطقه و سایر کشورهای جهان از سوی این رژیم " چندین دولت در حاکمیت آمریکا بین دمکراتها و جمهوریخواهان دست به دست شده است.

هرچند به نظر نویسنده یکی از دلایل اصلی تن دادن دولتهای غربی و در راس آنها انگلیس و آمریکا به حاکم شدن نظام جمهوری اسلامی در ایران ممانعت از استقرار یک نظام چپگرا و وابسته به شوروی سابق بود و بلوک غرب با این اندیشه که اگر قرار است جغرافیای ایران و حاکمیت آن تحت حاکمیت مستقیم ویاغیرمستقیم آنها نبوده و محل باخت آنان باشد پس نباید ایران تحت حاکمیت رقیب دیرین آنان (شوروی ) نیز باشد لذا روی کار آمدن یک نظام که با اصول و مبانی شرق و غرب به صورت همزمان مخالف می کند بهترین گزینه برای تبدیل بُرد رقیب به باخت در برابر باخت بود زیرا طبق شواهد و مدارک مستند باقی مانده از آن زمان نیروهای چپگرا و نیروهای متمایل به چپ موتور اصلی سازماندهی و ساختارسازی در میان مردم و طبقات و اقشار مختلف جامعه بودند هرچند نیروهای دیگری نیز در حد و امکان و ظرفیت خود در پیشبرد جریان انقلاب 57 نقش داشتند .

اگر با تعمق بیشتری به مراحل و دوره های مختلف قیامها و معارضات مردم علیه نظام شاهنشاهی محمدرضا پهلوی و میزان تاثیر گذاری و نقش احزاب و جریانات سیاسی و اجتماعی و دینی پیش برنده امواج انقلاب 57 در ایران آن دوران بنگریم ، نمودار ناهمگون و متلاطمی را از نقش آفرینی و تسلط و خودنمایی جریانها و احزاب سیاسی در برهه های مختلف و ادوار انقلاب خواهیم دید اما قدرمسلم نیروهایی که بیش از سایر نیروها به سازماندهی در میان اقشار و طبقات مردم پرداخته و حتی اقدام به تشکیل شاخه های منسجم نظامی کرده و ستونهای اصلی تکیه گاه مردم درهمه مراحل انقلاب بودند بدون شک جریانات و احزاب چپگرای آن زمان برجسته تر از سایرین می نمایانند.

زمان رسیدن حرکت مردمی – حزبی در ایران به آستانه پیروزی انقلاب یعنی سالهای 1355-1357 دقیقا زمانی بود که احزاب چپگرا در ایران به بلوغ خود در همه ابعاد رسیده بودند و کمتر کسی از نیروهای آنان وجود داشت که به حضور بلامنازع در ساختار دولتی بعد از انقلاب نیندیشد و تقریبا همه رهبران این احزاب وجود ارگانیک هژمونی جریانات فکری و سیاسی خود در لایه های دولت آینده را امری مسجل و حتمی می دیدند واین برداشت توسط آنان با توجه به شرایط حاکم در آن دوره برداشتی واقعی وهمانند نتیجه حل یک معادله ریاضی بود که جوابی روشن داشت.

از سوی دیگر دولتهای غربی و نیز دولت شوروی سابق (که منشاء حمایت از نیروهای چپ دخیل در جریان انقلاب بود و بُرد جریانات و احزاب چپگرا را به پیروزی خود و شکست بلوک غرب در این کارزار تلقی می کرد) لحظه به لحظه تحولات در ایران را تعقیب کرده و همگی چشم به نتیجه این تحول تاریخی در ایران دوخته بودند.

آخرین بهار حاکمیت نظام پهلوی یعنی سال 57 زمانی بود که دولتهای غربی دیگر به باخت خود یقین حاصل کرده و تمام تلاششان را براین گذاشتند که شکست آنان در این میدان نبرد نباید به معنای پیروزی رقیب آنان باشد و با این سیاست که " اگر بنا باشد نظام آینده در ایران با سیستم غرب هماهنگ و همسو نباشد پس نباید با بلوک رقیب نیز هماهنگ باشد " تیر کاری و ضربه مهلک خود را بر قلب انقلاب مردمی هدایت شده توسط جریانات مستقل و آزادیخواه و چپ وابسته به رقیب زده و با به میدان کشاندن مجدد و البته اینبار جدی جریانات دینی و روحانیون و در راس آنان شخص روح الله خمینی ، جریانی که کمترین سهم  در رشد دادن و سازماندهی افکار انقلابی در میان طبقات و اقشار جامعه را داشت مبدل به قیّم تمامیت خواه چند دهه مبارزات و قیامها علیه نظام پهلوی کرده و با انجام ریسکی قاطعانه وغیرمنتظره و پرتاب غافلگیر کننده شخص روح الله خمینی به وسط میدان پرتلاطم جامعه بپاخاسته در ایران، دولتمردان شوروی و همه جریانات و احزاب و سیاسی چپگرا و ... را در برابر عملی انجام شده و غیر قابل بازگشت قرار دادند.

حداقل مزیت به روی کار آمدن نظامی دینی در ایران پس از نظام شاهنشاهی برای دولتهای غربی در آن زمان این بود که این نظام حتی اگر با سیستم حاکم برغرب همراستا و هماهنگ نباشد بدون شک و با توجه به سابقه های تئوریک و ایدئولوژیک جریانات و شخصیتهای مذهبی و نیز اصول و خط مشی فکری و شعارهایی که روح الله خمینی در طی مخالفتها و سخنرانی هایش علیه نظام پهلوی بر آنها تاکید می ورزید دولتی دوست و تابع شوروی نخواهد بود.

به دنبال مستقر شدن حاکمیت نظام جدید در ایران و پاکسازی جریانات واحزاب موجود چپگرا وسایر احزاب غیر مطلوب نظر حاکمیت از صحنه سیاست و اجتماع و فرونشاندن قیامها و جریانات هویت طلبانه ملی – منطقه ایی در نقاط مختلف ایران توسط نظام تمامیت خواه جدید و البته با استفاده از قوه قهریه و اقدام به قتل عام های بیشمار و سر دادن شعارهایی همچون نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی و طرحریزی تئوری راهبردی صدور انقلاب ، دو بلوک شرق و غرب متوجه این موضوع شدند سنتزی که از شکست طرفین به میدان آمده بسیار لگام گسیخته تر از آن است که تصور می شد و طرفین با هماهنگی های اعلام نشده و یا به عبارتی پنهانی عزم خود را برای مهار این جریان و تفکر نوپا و تندرو جزم کرده و نتیجه این هماهنگی وقوع جنگ بین عراق و ایران و حمایتهای تسلیحاتی شرق و غرب از رژیم صدام در طول 8 سال جنگ بین دو کشور بود.

هرچند به کار گیری این سیاست تا حدود زیادی توان تهاجمی و ایدوئولوژیک نظام جمهوری اسلامی را در آن زمان مشغول به خود کرده و باعث ایجاد فرصت برای قدرتهای شرق و غرب و تصمیم گیریهای کلان در مورد آینده ایران شد اما اقدامات دولت جمهوری اسلامی در بُعد داخلی و سرکوب سریع همه نیروهای مخالف موجود و بالقوه و ایجاد لابی های توانمند در ساختار نیروهای تاثیر گذار جهانی و نیز دست اندازی به نیروها و بسترهای آماده ومخالف سیاستهای شرق و غرب در منطقه و ایجاد شاخه های نظامی برون مرزی و نیز ترور بسیاری از رهبران و شخصیت های مخالف خود و صرف هزینه های نجومی در بعد سیاست خارجی باعث شد تا کانون اصلی بحران از مرزهای جغرافیایی ایران خارج گردیده و چندین کانون چالش برانگیز و بحران ساز در نقاط مختلف خاورمیانه ، آسیا و حتی افریقا ایجاد شود و غفلت دولتهای حاکم بر مراکز اصلی تصمیم گیریهای جهانی و نوع سیاستهای اتخاذ شده آنان در برابر اقدامات چند دهه ایی این نظام، عمر نظام تمامیت خواه جمهوری اسلامی را بیشتر و بیشتر کرد.

با وجود اینکه از همان سالهای به روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی و بعد از گروگان گیریها در ایران و حتی زمان جنگ هشت ساله تحریم هایی از جانب کشورهای غربی و امریکا علیه نظام جمهوری اسلامی اجرا گردیده و حتی شورای امنیت و سازمان ملل نیز قطعنامه های متعددی را برای همسو وهماهنگ کردن نظام حاکم برایران با نظام و سیستم جهانی اعمال کردند اما نظام حاکم برایران هیچگاه از اقدامات روزافزون خود برای اجرایی کردن سیاستهای راهبردی اش در راستای تثبیت هرچه بیشتر خود و نفوذ و تسلط بر منطقه خاورمیانه و حتی کشورهای قاره های دوردست تر نکاسته و برعکس به موازات تحریم ها و فشارهای بیش از پیش نظام بین الملل ، هزینه های مضاعفی را در همه عرصه ها و در راستای تقویت بیش از پیش جایگاه و پایگاه خود در منطقه و جهان به کار بسته است که حضور کلان وهمزمان نیروهای نظامی و امنیتی و دیپلوماتیک و حتی اقتصادی این نظام در چندین کشور درگیر جنگهای داخلی امروزی و تبدیل شدن نظام جمهوری اسلامی به یکی از طرفهای اصلی معادلات در این کشورها دال بر صحت این موضوع می باشد.

به نظر نویسنده علیرغم همه فشارهای متمادی سیاسی ، اقتصادی ،  دیپلوماتیک و حتی به نوعی نظامی که در خارج و داخل ایران بر نظام جمهوری اسلامی وارد شده ومی شود اما این نظام در حال حاضر به تواناییهای غیر قابل انکاری در بسیاری زمینه ها دست یافته و علاوه بر تقویت بُعد توانمندیهای نظامی خود توانسته است به صورت غیر مستقیم و حتی در برخی موارد مستقیم لگام حاکمیت و دولت کشورهایی در منطقه را در اختیار خود گرفته و اعتراف صریح اخیر دونالد ترامپ به گوشه ایی از این موضوع یعنی تسلط بی حد و مرز دولت ایران بر دولت عراق از یک سو نشان از قدرت و اقتدار رژیم جمهوری اسلامی در نوع سیاست گذاری وعملکردهایش بوده و از سوی دیگر اشاره به میزان تهدیدی است که تداوم موجودیت و یا اقتدار این نظام برای آینده منطقه و جهان دارد.

تقابل محافظه کارانه و مصلحتی دولتهای پیشین در آمریکا و نیز برخوردهای چندگانه و مواضع سودجویانه دول اروپایی در قبال نظام جمهوری اسلامی طی سالهای موجودیت این نظام در مورد مسایلی همچون برنامه اتمی ، برنامه های موشکی ، حمایت رژیم از تروریسم منطقه ایی و جهانی ، حقوق بشر و ملل و اقلیتهای دینی و مذهبی و مداخلات مستقیم و غیر مستقیم این رژیم در مسائل داخلی کشورهای منطقه و... باعث گردید که موضوع تهدیدهای جمهوری اسلامی در همه ابعاد ذکر شده روز به روز انباشته تر و متورم تر شود و جامعه جهانی از مدارا کردن با این نظام ساخته وپرداخته دست خود خسته شوند.

پرسش اینجاست ؛ با توجه به اینکه اقدامات انجام شده و سیاستهای در پیش گرفته شده از سوی غرب و در راس آنها آمریکا برای تقابل با سیاستهای رژیم ایران به ویژه دربُعد خارجی و ممانعت از افزایش تهدیدهای این نظام برای منطقه و جهان تاکنون به نتیجه مطلوب اکثریت کشورهای منطقه و جهان نرسیده و اقدامات تحریک آمیز این نظام در عرصه های مختلف کماکان و بدون وقفه و حتی بیش از پیش ادامه دارد و قصد نظام ایران بر تقویت تنشها در منطقه و کشورهای مختلف برای دستیابی به اهداف خود کاملا محرزمی باشد آیا می توان کمافی سابق با برنامه ها و منش های مدارا جویانه و تنش زدا مانع از حجیم تر شدن تهدیدهای جمهوری اسلامی در سطح منطقه ایی و جهان شد؟

آیا پیروی و تکرار سیاستها و اقدامات پیشین در مقابل تهدیدهای نظام جمهوری اسلامی کشورهای منطقه و نظام بین الملل را در آینده در برابر قدرتی مهار ناپذیر و ویرانگر قرار نخواهد داد؟

آیا هزینه های ایجاد تغییر در ساختار نظام جمهوری اسلامی درابعاد تهدید آمیز و رویکردهایش در مورد موضوعات محل مناقشه و اختلاف با نظام بین الملل و هماهنگ شدن این سیستم با نظام جهانی دیروز کمتر بود یا امروز و یا فردا ؟ و نیز بسیار پرسشهای دیگر ؟

بدون شک دو دوره اخیر حاکمیت دمکراتها به رهبری باراک اوباما بر دولت آمریکا به عنوان نیرومندترین قدرت سیاسی – نظامی و تاثیر گذار بر معادلات جهانی یکی از پرچالش ترین و بحران آفرین ترین دوره های حاکمیت بر آمریکا بود و نتیجه عملکردهای دمکراتها در این دو دوره بحرانهای بسیار بزرگی را برای جامعه آمریکا ، اروپا ، خاورمیانه و بسیاری کشورهای جهان به ارمغان آورد .

اگر دولت اوباما در اولین دوره شروع به کار خود علاوه بر نارساییها و مشکلات داخلی آمریکا ، در عرصه سیاست جهانی و بین الملل جنگ های افغانستان و عراق و درگیریهای پراکنده با تروریسم در چند نقطه از جهان و موضوعات محیط زیستی را به ارث برد اما در پیش گیری سیاستهای فانتزی و تکیه بر روشهای کلاسیک ، منسوخ و مرسوم و تکراری در روبرو شدن با موضوعات داخلی و بین المللی و عدم بکارگیری مدیران کارآمد و قاطع و اجرای مدیریت نامناسب برای حل مشکلات در زمینه های مختلف باعث گردید تا دولت جدید جمهوری خواهان به رهبری ترامپ میراث دار بحرانهای بسیار بزرگتری در سطوح داخلی و خارجی شود منجمله جنگ در چند کشورهمچون لیبی ، سوریه ، عراق ، یمن ، افغانستان ، موضوع مهاجرت و نقض بیش از پیش حقوق بشر، مساله محیط زیست ،از دست دادن پایگاه آمریکا در ترکیه  ، کرکریها و مانورهای بی پروایانه  دولت روسیه ، تهدیدهای پی در پی دولت کره شمالی ، تروریسم بین المللی ، جنگ با داعش ، توافقنامه ناکارآمد با نظام جمهوری اسلامی ، تهدیدهای روزافزون دولت ایران در سطح منطقه خاورمیانه و آسیا و آفریقا و بسیاری معضلات و مشکلات دیگر داخلی و خارجی.

با توجه به نکات فوق الذکر دولت ترامپ و جمهوریخواهان در سالهای پیش روی حاکمیت خود در برابر موضوعاتی که نسبت به سابق بسیار جدی تر و حجیم تر و خطرناکتر شده اند قرار گرفته اند و عدم دسترسی آنان به راه حل مناسب برای موارد فوق الذکر بدون شک عواقب خطرناک و صدمه های پرهزینه وشاید جبران ناپذیری را برای آینده آمریکا در همه ابعاد در پی خواهد داشت و شاید به جرات بتوان گفت " دوران حاکمیت چهارساله و شاید هشت ساله ترامپ ( در صورتی که وی هدف برنامه حذف فیزیکی و یا ترور قرار نگیرد )آخرین فرصت برای آمریکا و اروپا در راستای حل برخی از موضوعات و چالشهای فوق الذکر خواهد بود " و در صورت عدم موفقیت دولت آمریکا نسبت به چاره یابی برای آنها بسیاری از معادلات جهانی برای دهه ها دستخوش تغییر و تحولهای راهبردی خواهند شد.

بدون تردید دولت ترامپ در رویارویی با موضوعات و مشکلات موجود در پیش روی خود مجبور به اولویت بندی این مشکلات برمبنای راهبرد " یک تیر و چند نشان " خواهد بود به این معنی که در نگاه به لیست طویل مشکلات فوق الذکر باید ابتدا به سراغ موضوعاتی رفت که با حل و فصل آنها برخی دیگر از معضلات موجود دیگر نیز یا به تاثیر از حل مشکل اول حل شده و یا امکان حل آنها آسانتر شود.

با توجه به شواهد و قراین موجود و موضعگیریهای انتخاباتی و اولیه ترامپ و اولین گامهای دولت جدید آمریکا و اظهار نظرهای متعدد و شدید الحن توسط اعضای کابینه ترامپ و برخی از اعضای مجلس نمایندگان و کنگره و سنای آمریکا علیه نظام و مقامات جمهوری اسلامی و اعمال تحریمهای جدید علیه اشخاص حقیقی و حقوقی عضو و وابسته به نظام حاکم در ایران مشخص می شود که جمهوریخواهان و دولت ترامپ و شخص وی طی یک اجماع کلی و هماهنگ مهارِهیمنه جمهوری اسلامی در منطقه و اقدامات تنش آفرینش با سیستم جهانی را جزو اولویتهای خود قرار داده اند و البته با بازنگری مشکلات خاورمیانه و کانونهای گرم بحران در کشورهای منطقه و حضور مستقیم و غیر مستقیم بازوهای رژیم ایران در تمام این کانونها انتخاب این اولویت را امری بدیهی و گریزناپذیر می نمایاند چرا که عقب راندن جمهوری اسلامی به پشت خاکریزهای قبل از شروع دوره اول دولت اوباما بسیاری دیگر از مشکلات فوق الذکر در منطقه را تحت تاثیر قرار داده  و جمهوری خواهان ودولت ترامپ در پایان اولین دوره حاکمیت جدید خود می توانند مساله " بازگرداندن حیثیت و هیبت مجدد برای آمریکا در منطقه و جهان " را در کارنامه خود ثبت کنند.

اینکه آیا دولت ترامپ به یکباره و سریع و به صورت مستقیم به مصاف جمهوری اسلامی خواهد رفت امری بعید و غیرمعقول به نظر می رسد و هرچند علیرغم اینکه دولتمردان جدید آمریکا به خوبی می دانند با توجه به قرائن و تحولات موجود و سیاست های در پیش گرفته شده توسط جمهوری اسلامی در سطح منطقه ایی به ناچار روزی فراخواهد رسید که دو دولت به رویارویی نظامی در مقابل هم روی بیاورند (مگر اینکه دو طرف طی مکانیسمی دیپلوماتیک و سیاسی که مطلوب نظر طرفین و نیز سایر قدرتهای جهانی باشد به توافقی پایدار دست یابند)اما درصورت اخذ تصمیم نهایی توسط دولت آمریکا برای اقدام یکجانبه و استفاده از قوه قهریه علیه جمهوری اسلامی این موضوع نیازمند فراهم نمودن شرایط و اقدامات پیشینه ایی که برای دولت آمریکا زمان بر و هزینه بر خواهند بود می باشد چرا که برای رسیدن به نقطه صفر هرگونه اقدام نظامی حتی یکجانبه از سوی دولت آمریکا علیه ایران بایستی زمینه سازیهای لازم صورت بگیرد و دولت امریکا برای اقدام به چنین امری نیازمند حمایت افکار عمومی داخل آمریکا ، حمایت اتحادیه اروپا و دولتهای منطقه خاورمیانه و یا حداقل بخشی از دولتهای عضو شورای امنیت ، کنار آمدن با روسیه و تا حدی هم دولت چین در قالب انجام معاملات کلان پشت پرده ایی در قبال مهار جمهوری اسلامی و بسیاری زد و بندهای دیگر می باشد که امکان نسبتا ضعیف تحقق این امر در مدت زمانی کوتاه احتمال عدم دستیابی به اهداف در صورت اقدام یکجانبه توسط دولت آمریکا را افزایش می دهد.

دولت جدید آمریکا طی این دوره از حاکمیت جمهوری خواهان و در بهترین حالت شاید بتواند به رفع خطاها و اشتباهات دولت اوباما و بازسازی ساختار دولت و حاکمیت و اقتدار آسیب دیده  در این کشور و رفع نسبی مشکلات اقتصادی و اجتماعی در بُعد داخلی و بازبینی و اصلاح سیاستهای کلان سیاسی ، اقتصادی ، دیپلوماتیک و نظامی و ایجاد ائتلافهای جدید با کشورهای دوست و همپیمان و تعاریفی تازه و بدیع در ایجاد روابط با رقبای دیرین خود در بعد خارجی بپردازد. اگر تصمیم براین باشد که درگیرو دار دست وپنجه نرم کردن با چنین مشکلات عمیق و توان فرسایی به سراغ رویارویی مستقیم با نظام جمهوری اسلامی نیز برود باید گفت : جامعه و دولت آمریکا سخت ترین آزمون در امر مدیریت کلان جهانی را تجربه خواهند کرد و تضمین دستیابی به اهداف راهبردی در خلال این مسیر امری بسیار پرهزینه خواهد بود .

از سوی دیگر شاهد آن هستیم که همزمان با تثبیت و استقرار دولت ترامپ و حاکمیت جمهوریخواهان در آمریکا نظام جمهوری اسلامی اقدام به انجام آزمایشهای موشکی و پیگیری بیشتر سیاستهای اقتدارطلبانه خود در منطقه می کند که تقریبا همه مفسران و تحلیل گران هدف از انجام این اقدامات را " محک زدن دولت ترامپ توسط نظام جمهوری اسلامی می دانند" ! به نظر نویسنده بیان اینگونه تفسیر و تحلیلها دقیقا در چهارچوب خطاهای مطالعاتی و تحقیقی و تحلیلی گذشته بوده و نتیجه ارائه چنین تحلیلها و ارزیابی هایی توسط مشاوران و دستیاران دولتهای پیشین آمریکا، رسیدن به شرایط بحرانی امروز در مورد مسائل منطقه ایی و تواناییهای نظام جمهوری اسلامی می باشد .

واقعیت امر این است که یکی از خصوصیات بارز و روشهای مورد استفاده و موفق نظام جمهوری اسلامی در راستای پیشبرد اهداف استراتژیک خود و مقابله با اقدامات دول رقیب در سطح منطقه ایی و جهانی " فرصت طلبی و استفاده از خلاءها و ضعف مقطعی در امر تصمیم گیریها در خلال زمان تبادل قدرت و فرجه ی شکل گیری دولتهای جدید و تدوین برنامه ها و سیاستهای داخلی و خارجی در کشورهای ابرقدرت می باشد" و استفاده مکرر از این روش طی دوره های مختلف باعث گردیده که نظام جمهوری اسلامی به تجریبات لازم در امر دستیابی به سلاحهای اتمی و کشتارجمعی و ساخت موشکهای دور برد با توانایی حمل کلاهک های هسته ایی و استقرار نیرو و ساختارسازیهای نظامی در بسیاری کشورهای منطقه برسد .آنچه در بطن این اقدامات برای نظامی جمهوری اسلامی مهم است دستیابی و رسیدن به مرحله ایی جدید در همه ابعاد و نزدیک تر شدن به تحقق اهدافش در دورانهای گذار و تبادل قدرت و خلاءهای حاکمیتی در دولتهای رقیب می باشد.

موضوع دیگر که اهمیت آن کمتر از نکته فوق نیست مساله و تاکتیک " کارت سازی " برای معادلات و معاملات در پیش روی خود با قدرتهای رقیب می باشد .همه شاهد آن بودیم و هستیم که چگونه نظام جمهوری اسلامی در راستای سهم خواهی خود در معادلات و معاملات منطقه ایی و جهانی اقدام به تولید و ساخت کارتهای سیاسی ، نظامی و ساختاری در منطقه و کشورهای خاورمیانه کرده و می کند و به کرات از آنها بر سر میز گفتگوها و معاملات با رقبای منطقه ایی و جهانی اش استفاده کرده است . ایجاد و تقویت ساختارهای سیاسی نظامی همچون سپاه قدس ، حزبالله لبنان ،  حماس ، حوثی ها ، حشدالشعبی و دهها جریان و گروه سیاسی و نظامی دیگر در منطقه و یا پیگیری قاطعانه مسئله هسته ایی برای رسیدن به توافق با دول غربی و نیز سرمایه گذاریهای نجومی در امر تقویت توان موشکی خود که کارت جدید جمهوری اسلامی برای بازی با یک دوره دیگر از حاکمیت در غرب و شروع مناقشات درازمدت جدید برای رسیدن به توافقی دیگر می باشد همه و همه در راستای تداوم بخشیدن و طولانی کردن موجودیت و قبولاندن خود به نظام جهانی آن هم در لایه های اصلی حاکمیت منطقه ایی و جهانی می باشند.

در این بین اشاره ایی کوتاه به نقش و جایگاه دولت روسیه نیز الزامی می نماید . روسها که به دنبال پایان دوران جنگ سرد و روی کار آمدن پوتین درمقابل انبوهی از مشکلات داخلی و خارجی و در شرایط گذار قرار گرفته بودند (تقریبا مشابه شرایطی که جامعه و دولت جدید آمریکا به رهبری ترامپ با آن روبروست) تصمیم بر بازیابی و احیاء اقتدار و شکوه از دست رفته شان گرفته و تقریبا همه ساختارها و معیارها و تعاریف پیروی شده در دولتهای پیشین را در صندوق و ویترین موزه تاریخی سیاسی اجتماعی شان محبوس کرده و با ارائه دکترین های به روز و نقض بسیاری از قوانین منسوخ در نحوه مدیریتِ اهرمهای دستیابی به ابرقدرت بودن دوران پر تنش و البته پردستاوردی را برای خود رقم زدند که علیرقم درپی داشتن هزینه های هنگفت و پنهانِ اعلام نشده و حدود دو دهه فراز و نشیب امروزه شاهد آن هستیم که روسیه علاوه بر تحمیل بی چون چرای موجودیت کلان خود بر قدرتهای اروپایی و ناتو شبه جزیره کریمه را به انضمام حاکمیت خود درآورده و بدون در نظر گرفتن ادعاها وحضور سنگین نیروهای رقیب در بحران سوریه به صورت یکجانبه در قالب معمار و پیام آور صلح در این کشور وارد عمل شده (موضوعی که غرب چندین سال است برای رسیدن به مطلوب خود در سوریه هزینه می کند و تداوم بحران در این کشور جامعه و دولتهای غربی را با مشکلات و معضلات متعددی همچون موضوع مهاجرت و تروریسم و... روبرو کرده است)  و به عنوان دهن کجی بیشتر به قدرتهای اروپایی و آمریکا دولتهایی چون ترکیه و رژیم ایران را که در زمان حال بیشترین چالش و اختلافات را با غرب دارند به عنوان بخشی از پیشبرد پروژه آتش بس و دستیابی به صلح در سوریه یدک می کشد.

روسها در زمان تثبیت نظام جمهوری اسلامی در ایران با مشکلات فراوانی در عرصه های داخلی و خارجی دست و پنجه نرم می کردند و به نوعی دچار گوشه گیری، عقب نشینی در مقابل غرب و سرخوردگی عمیقی به ویژه در موضوع روابط بین الملل شده بودند .هرچند در ابتدای اقدام جمهوری اسلامی در راستای اجرایی کردن تئوری صدور انقلاب روسیه تا حدودی نسبت به این سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی احساس خطر کرده و این امر سبب گردید تا در دوران جنگ هشت ساله عراق علیه ایران خود را با حمایتهای غرب از دولت بعث عراق هماهنگ نموده و حمایتهای تسلیحاتی چشمگیری را به دولت عراق ارائه دهد اما به دنبال فروکش کردن آن جنگ دوباره سایه سنگین برتریهای غرب در بسیاری زمینه ها را بر موجودیت خود حس کردند.

با گذشت زمان و تحکیم روزافزون پایه های نظام جمهوری اسلامی در ابعاد داخلی و خارجی و راهیابی ریشه ها و شاهرگهای آن به ساختار سیستم حاکم بر جهان، روسها بهترین و موثر ترین اهرم فشار و کارت بازی دراز مدت در معادلات منطقه ایی و جهانی را برای مهارِ حاکمیت حتمی دولتهای غربی و در راس آنها آمریکا در منطقه خاورمیانه ، آسیا و افریقا تثبیت و انتخاب کردند ، کارتی استراتژیک و ارزشمند که هم به دلیل وجود ذخایر عظیم نفت و گاز و داشتن جامعه و نیروی جوان توانایی تامین هزینه های گوناگون مهار سیاستهای غرب در مناطق ذکر شده را داشت و نیز بهترین گزینه برای سهم خواهی و باج خواهی از غرب بوده و سیاستهای درپیش گرفته شده توسط این نظام نوپا به ویژه در بُعد خارجی و بین الملل بیشترین امکان پیروزی بر میزمذاکرات و سود سرشار  را برای روسها در پیشبرد استراتژی احیای روسیه قدرتمند به ارمغان می آورد .

آنچه از نتیجه روابط تنگاتنگ بیش از دو دهه ایی بین روسیه و نظام جمهوری اسلامی سنتز شده و میتوان به عنوان یک اصل خلل ناپذیر در روابط این دو قدرت منطقه ایی به آن اشاره کرد این است که " نظام جمهوری اسلامی تداوم موجودیت و بقای خود را با دکترین احیای روسیه قدرمند " به معامله گذاشته است.

هرچند دولتمردان و سران نظام جمهوری اسلامی به خوبی به این امر واقف هستند که روسها شاهرگهای دیپلماسی و نظامی و معادلاتی نظام حاکم برایران را به عنوان سوپاپ اطمینان در دست خود گرفته و سند حاکمیت جمهوری اسلامی برایران در گاوصندوق روسها گرو گذاشته شده و طی دهه های اخیر روسها بارها از کارت جمهوری اسلامی برای کسب امتیاز از غرب و آمریکا استفاده کرده و بارها این موضوع به صورت آشکار و واضح از زبان حاکمان ایران و تریبون رسانه های نظام مورد اعتراف قرار گرفته و در آینده نیز شاهد صورتهای دیگری از بازی روسها با کارت جمهوری اسلامی در برابر غرب خواهند بود اما به خوبی براین امر نیز اطمینان دارند که نهایت عقب نشینی روسها در بازی با کارت جمهوری اسلامی تا پشت مرزهای سیاسی جغرافیایی ایران خواهد بود و گذر از این خط  توسط نیروهای غربی به هیچ وجه برای روسها قابل تحمل نبوده و همچنانکه در کرانه های مدیترانه شاهد آن هستیم روسها از قیومیت تاریخی و نظامی خود در سوریه و حفظ نظام و حتی شخص بشار اسد بدون هیچ شک و تردیدی و با همه توان دفاع می کنند و از نظر آنها تنها خطر و تهدید واقعی در برابر مساله حفظ موجودیت و امنیت و تداوم رژیم جمهوری اسلامی، جریانات و جنبشهای مردمی در داخل ایران خواهد بود که آن هم سالهاست از جدیت و قاطعیت خود فاصله گرفته و با توجه به شرایط کنونی جامعه ایران و نیروهای رانده شده از داخل کشور، اعتراضات احتمالی و حتی وسیع مردمی قابل مدیریت و مهار خواهند بود ( موضوع جنبش ها و قیامهای مردمی و نیروهای اپوزیسیون نظام و راه حل های مطرح و ممکن برای تاثیر واقعی اینگونه جنبشها و هدایت و رهبری آنان توسط نیروها و احزاب مخالف رژیم و آسیب شناسی دلایل عدم موفقیت این جریانها مبحثی است که در مجال این نوشتار به آن اشاره نمی شود ).

حال با توجه به ارزیابی های فوق و مشکلات اشاره شده در پیش روی دولت ترامپ موضوع تبدیل دوباره روسیه به قدرتی منطقه ایی و جهانی و طمع دوباره روسها برای ترسیم نظمی دیگر و البته با منشاء روسی حداقل در سطح خاورمیانه و آسیا از موضوعات بسیار پیچیده و غیر قابل چشم پوشی و شاید مهمترین اولویت دولت جدید آمریکا خواهد بود اما با این تعریف که " مهمترین اولویتی است که باید درآخر به آن پرداخت " و بدون شک دولت ترامپ در انتخاب چنین تعریفی از اولویت ها ناچار خواهد بود.

 به تعبیر دیگر می توان این موضوع را چنین بیان کرد که برای رویارو شدن با مهمترین اولویت باید ابتدا به سایر اولویت ها پرداخت. با این اوصاف روسها نیز تا اینجای مساله از روابط جدید خود با دولت تندروی ترامپ محتاطانه برخورد کرده اند و از سوی دیگر ترامپ نیز ضمن اشاره به رقابت لایزال دولت امریکا با طرف روسی آن اندازه که تیرهای مستقیمی را به سمت منافع اروپا شلیک کرده هنوز از هویت واقعی تغییرات احتمالی در رابطه با نحوه رویارویی با روسیه پرده برنداشته و بعید به نظر می رسد دست کم تا زمان حل بسیاری مشکلات دیگر در زمینه های مختلف موضع واقعی دولت خود را نسبت به اقدامات احتمالی در مقابل سیاستهای تحریک آمیز روسها به طور رسمی و علنی اعلام کند زیرا دولت آمریکا در راستای تحقق استراتژی جدید خود در خاورمیانه و در رابطه با موضوعاتی همچون ریشه کن کردن داعش ، مهار نظام حاکم برایران ، تجدید روابط با دولت های اروپایی ، مساله کره شمالی و بسیاری دیگر از برنامه های پیش روی خود نیاز به رقیب دیرین و کهنه کار خود خواهد داشت.

با این اوصاف موضوع مقابله دولت آمریکا با حضور بی سابقه و علنی نظام جهوری اسلامی در کشورهای منطقه و مراکز بحران تحت تاثیر مستقیم نحوه بازی روسها در پس پرده این ماجرا قرار خواهد گرفت و هرگونه اقدام جدی و پیشگیرانه دولت ترامپ علیه جمهوری اسلامی بدون تطمیع روسیه و چراغ سبز مسکو میسر نخواهد بود و آمریکا ناچار است برای رسیدن به مقصود امتیازات غیرقابل چشم پوشی را به روسها پیشنهاد بدهد و چنین امتیازاتی به طور حتم از منافع و اقتدار و شکوه آمریکا هزینه نخواهد شد . قربانیهای این معامله احتمالا کشورها و دولتهایی خواهند بود که در قالب دوستی با آمریکا بیشترین هزینه ها را بر دوش دولت آمریکا گذاشته اند و یا کانونهای گرم بحران در نزدیکی مرزهای روسیه و یا برخی منافع کشورهای اروپایی و شاید هم ماجرای تقسیم حاکمیت در سوریه و...

اما آیا در صورت کسب موافقت روسیه و انجام معاملات پشت پرده ایی دولت جدید امریکا تا چه حد می تواند در موضوع تقابل با نظام جمهوری اسلامی پیش رفته و یا موجودیت این نظام را مورد تهدید جدی قرار دهد ؟و آیا اصولا منافع دراز مدت روسیه در منطقه و نقاط اصطکاکش با غرب این امکان را برای دولت ترامپ فراهم خواهد کرد ؟

پیش بینی دقیق مسیر انجام تحولات در آینده در مورد موضوع برخورد با رژیم ایران با توجه به شرایط موجود و وجود طرفهای متعددِ ذینفع در این موضوع بسیار دشوارتر و پیچیده تر نسبت به گذشته می باشد چرا که جدای از دولتهای امریکا و روسیه طرفهای دیگری همانند اتحادیه اروپا ، اتحادیه عرب ، چین ، ترکیه و اسراییل نیز با حساسیت و دقت تمام منافع خود را در نحوه برخورد با این موضوع دنبال می کنند و بدون شک دولت آمریکا در طرحریزی هرگونه برخورد قاطع و در مقاطع مختلف نیاز به همسویی و نقش هماهنگ حداقل بخشی از این کشورها خواهد داشت.

شاید شروع یک اقدام یکجانبه و سنگین نظامی علیه ظرفیتهای تهدیدآمیز جمهوری اسلامی برای آمریکا امری غیر ممکن نباشد و دولت آمریکا بتواند با استفاده از تکنیکها و تجهیزات فوق پیشرفته خود در مدت زمانی بسیار کوتاه بیشتر زیرساختهای نظامی و اقتصادی و تاسیسات موشکی و هسته ایی جمهوری اسلامی را نابود کند و ستون فقرات توانایی های این رژیم را درهم بشکند اما این موضوع یک بُعد قضیه می باشد و بدون شک متعاقب این موضوع جمهوری اسلامی با به کارگیری بازوهای منطقه ایی خود اقدام به انتقام جویی کرده و اقدامات پیش بینی نشده نظامی را علیه منافع و نیروهای آمریکایی ، دولتهای وابسته و هماهنگ با آمریکا در منطقه و یا شاید در سطح اروپا و قاره آمریکا انجام خواهد داد و غرب را در مقابل جنگ و بحرانی فرسایشی در منطقه و جهان قرار خواهد داد و البته در چنین شرایطی باید شاهد ورود مستقیم دولتهایی چون روسیه و شاید کره شمالی و به نوعی هم چین به این قضیه بود .

آنچه برای دولت ترامپ و کشورهای غربی در مورد نظام جمهوری اسلامی از اهمیت بالایی برخوردار می باشد محدود کردن و مهار شدن همیشگی این نظام و اگرهم دست دهد هماهنگ بودن تهران با سیاستهای غرب می باشد .شاید بتوان از این موضوع به عنوان اصلی ترین هدف غرب در مورد نظام ایران حداقل در این برهه زمانی نام برد.

اگر این موضوع را هدف اصلی غرب در مورد نظام جمهوری اسلامی در نظر بگیریم و از موضوع تغییر رژیم صرفنظر کنیم آیا دولت ترامپ و غرب برای رسیدن به مطلوب خود چه گزینه های واقعی ،عملی ، کم هزینه تر و قابل دسترسی را در پیش روی خود دارند؟

گزینه هایی که تاکنون زبانزد دولتمردان و رسانه ها و تحلیلگران غرب بوده  و تعدادی از آنها هم در راستای مهار نظام جمهوری اسلامی عملی شده اند به عبارت زیل می باشند:

1-تحریم های اقتصادی و نظامی و دیپلوماتیک برای دستیابی به توافقات محدود کننده و مهار کننده

2-انجام اصلاحات و رفرم در ساختار نظام جمهوری اسلامی از درون توسط جریانها و جناحهای سیاسی حزبی و مردمی

3-حمایت مادی و تسلیحاتی غیرمستقیم از نیروهای اپوزیسیون مستقر در خارج از ایران و سازماندهی آنان برای اعمال فشار بر نظام در ابعاد مختلف

4- موضوع حقوق بشر و حقوق اقلیتها و هویت های داخل ایران در تعاریف مختلف

5- مقابله با بازوهای سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی در خارج از مرزهای ایران

6- حمله نظامی محدود کننده هماهنگ و یا یکجانبه به توانمندیهای نظامی رژیم

7- تغییر رژیم

8-حمله مستقیم نظامی و رویارویی همه جانبه ، تقسیم و یا تجزیه ایران

9-کنار آمدن و سازش و قبول کردن جمهوری اسلامی به عنوان یک قدرت سیاسی نظامی در منطقه و جهان

با نگاهی مجدد به گزینه های فوق مشاهده می کنیم که غرب در طول دوره های اصطکاک خود با رژیم ایران در مورد 5 گزینه اول تجربیات زیادی را کسب کرده و این گزینه ها از قالب تئوری به مرحله عمل رسیده اند و در مورد گزینه 9 نیز هرچند به عنوان یک گزینه مطرح گردیده اما بیشتر از این گزینه به عنوان خط قرمز و تسلیمیتِ اقتدار و تمدن غرب در مقابل نظام جمهوری اسلامی یاد شده و می توان گفت که این گزینه با توجه به شرایط حاکم بر روابط غرب و آمریکا با رژیم ایران امری منتفی می باشد.

آنچه از گزینه های فوق باقی می ماند گزینه های 6-7 و 8 می باشند که این گزینه ها تا حال حاضر فقط در قالب تئوری باقی مانده اند وهرچند هر از گاهی دولتمردان غربی و آمریکایی به صورت مستقیم و غیر مستقیم اشاره هایی تلویحی به آنها می کنند اما تا به حال بیشتر برای مصارف داخلی و تبلیغات ، یادآوری و اعمال فشارهای روانی به جمهوری اسلامی مورد استفاده قرار گرفته اند و می توان از آنها به عنوان تاکتیکهای تئوریک و غیر الزامی نام برد.

با توجه به حضور فعال و حمایتهای مستقیم دولتهای روسیه و چین از نظام جمهوری اسلامی در تصمیم گیریهای بین المللی اخذ شده توسط سازمان ملل و شورای امنیت پس باید درآینده نیز در انتظار حمایتهای مشابه و دفاع از موجودیت این رژیم توسط دولتهای مذکور بود و اگر قرار باشد اقدامی یکجانبه و مستقیم از سوی دولت آمریکا حال به تنهایی یا با حمایت چند کشور دیگر علیه جمهوری اسلامی صورت گیرد بدون شک حداقل دولت روسیه نیز همانگونه در سوریه شاهد آن بودیم خارج از چهارچوب هماهنگی با شورای امنیت و سازمان ملل اقدام به برداشتن گامهای مشابه یکجانبه خواهد کرد.

با اینحال دولت جدید آمریکا و ترامپ با در نظر گرفتن همه جوانب این امر و با توجه به شرایط سخت و فشار روانی که جامعه آمریکا و جهانِ چشم به راه در آن به سر می برند مجبور به یافتن راهکاری برای اقدام به یکی از گزینه های تجربه نشده علیه جمهوری اسلامی می باشند چراکه نتایج به دست آمده از تجربه 5 گزینه اول در اولین روزهای روی کار آمدن ترامپ توسط وی و جمهوریخواهان و دولت تندرو وی مورد انتقاد شدید و تهدید نقض شدن قرار گرفته و حتی دولت جدید آمریکا بایستی تلاش مضاعفی را در راستای تقویت ، بازبینی و تغییر، لغو و یا منسوخ کردن بسیاری از نتایج 5 تجربه دولتهای پیشین از خود صورت دهد.

درمیان گزینه های فوق الذکر گزینه هایی که می توانند به عنوان راهکار قابل دسترس تر و کم هزینه تر(علاوه بر تقویت و تداوم آن قسمت از گزینه های قبلی که در جلوگیری از اقدامات و سیاستهای منطقه ایی و جهانی جمهوری اسلامی موثر بوده اند) مورد توجه دولت ترامپ و جمهوریخواهان در رابطه با مهار جمهوری اسلامی قرار بگیرند و دولت ترامپ در صورت انتخاب آنها شانس بیشتری را در جلب و کسب حمایت تعداد بیشتری از کشورهای غربی و به ویژه دولتهای منطقه ایی رقیب جمهوری اسلامی خواهد داشت و نیز احتمال و درصد امکان کنار آمدن با روسیه در مورد آنان نسبت به گزینه های تجربه نشده دیگر قابل مناقشه و معامله می باشند گزینه های 5 و 6 می باشند.

شانس بیشتر دولت ترامپ برای به نتیجه رسیدن در این انتخابها دلایل زیادی دارد ازجمله ؛ حضور فعال داعش و سایر گروههای تروریستی و تندرو اسلامی در مناطقی که بازوها و ساختارهای سیاسی و نظامی متصل به جمهوری اسلامی مستقر هستند و موجودیت این سازمانها از تهدیدهای جدی و جاری علیه جامعه و دولت آمریکا ، اروپا و امنیت جهانی محسوب می شوند و نیز از بین بردن این گروهها و سازمانهای تندرو تروریست به عنوان اصلی ترین هدف دولت جدید در آمریکا اعلام شده است و از سوی دیگر روسیه نیز در این موضوع و البته با حفظ منافع خود در جدال با موضوع تروریسم ظاهری هماهنگ و در برخی موارد اقداماتی  مشترک ومشابه آمریکا را از خود نشان داده است و این موضوع می تواند از مهمترین فاکتورهای نزدیکی هرچه بیشتر ترامپ به پوتین باشد.

هرچند بازوهای سیاسی نظامی جمهوری اسلامی خارج از مرزهای ایران شامل احزاب و سازمانها و شبه نظامیان وابسته به ایران بازوهای دولت جمهوری اسلامی که دوست و همپیمان نزدیک روسیه است می باشند اما حذف و یا تضعیف آنان تاثیری راهبردی در رسیدن روسیه به اهدافش در منطقه را نداشته و دولت ترامپ می تواند در قالب یک معامله و با استفاده از شگردهای دیپلوماتیک وتجاری و اقتصادی، سود و منفعت بیشتری را نسبت به این بازوها که در نهایت شاخه های برون مرزی جمهوری اسلامی قلمداد شده و به دنبال حفظ موجودیت خود و تامین منافع رژیم ایران هستند به روسیه برساند.

شانس دیگر ترامپ در حذف بازوهای جمهوری اسلامی در منطقه دولتهای عرب خلیج فارس هستند که طی جنگ یمن تجربه تبدیل شدن به ائتلاف نظامی را هم کسب کرده و در حال انجام جنگهای نیابتی با جمهوری اسلامی در منطقه بوده و به عنوان رقبای اصلی رژیم ایران در منطقه در صورت اتخاذ تصمیم برحذف و یا تضعیف این بازوها ، تقریبا همه این دولتها بی درنگ با دولت ترامپ همسو و هماهنگ عمل خواهند کرد و به خاطر ثروت فراوان و تسلط تعیین کننده آنها بر موضوع تولید و صدور نفت می توانند برگ برنده ایی برای دولت ترامپ در معامله با دولتهایی همچون روسیه باشند.

حذف و نابودی هرچه زودتر داعش زمان تغییر نظام در سوریه را نزدیکتر می کند و به دنبال عدم وجود داعش نیروهای وابسته به رژیم ایران مستقر در سوریه تنها یک توجیه برای تداوم حضور خود دراین کشور خواهند داشت و آن هم حمایت از دولت اسد خواهد بود و با توجه به تصمیم قطعی غرب بر پایان دادن به موجودیت و حاکمیت اسد این بازوها نیز مورد هدف مستقیم نیروهای هماهنگ با غرب قرار خواهند گرفت .در یمن نیز تقریبا شرایطی مشابه وجود دارد با این تفاوت که در آنجا درنظر گرفتن سهم برای روسیه الزامی نمی باشد .

در مورد گزینه ششم و اینکه اگر دولت ترامپ این گزینه را درپیش بگیرد ، میزان ریسک بالاتر بوده و نیاز به هماهنگی عمیق تر و منسجم تری با کشورهای منطقه ایی و اروپایی و کسب حمایت شورای امنیت و سازمان ملل خواهد بود .در این راستا بخشی از دولتهای اتحادیه اروپا (در صورتی که تا زمان انجام این اقدام سیاستهای دولت ترامپ باعث فاصله گرفتن این دولتها از موضوع پذیرش و حمایت از ریسکهای بزرگ آمریکا در سطح جهانی نشود) ، اکثریت دولتهای عضو در اتحادیه عرب ، اسراییل ، ائتلاف عربی ، پاکستان ، کانادا ، استرالیا و تاحدوی ترکیه از این گزینه حمایت خواهند کرد و در نقطه مقابل دولتهایی همچون روسیه و چین در شورای امنیت به صورت کاملا جدی و قاطعانه و دولی همچون عراق و کره شمالی و برخی کشورهای آمریکای لاتین در قالب سیاهی لشکر به مخالفت با این موضوع خواهند پرداخت و رساندن صورت مساله این گزینه و موضوع در برخورد با رژیم ایران به این نقطه خود بزرگترین شانس غرب در مهار جمهوری اسلامی خواهد بود به این معنی که بایستی اصرار و جدیت دولتهای موافق با انجام این اقدام و در صدر آنها آمریکا و فشار آنان به اندازه ایی زیاد باشد که دولتهایی همانند روسیه و چین کاملا این موضوع را درک کنند که یا باید به خاطر حفظ قدرت و توانمندیهای تهدید آمیز جمهوری اسلامی وارد یک جدال روبرو و جنگی ویرانگر شوند (که بدون شک سود و منفعت عدم وقوع درگیری در مقایسه با هزینه های بسیار سنگین در همه ابعاد و عواقب ویرانگر آن برای آنها قطعا قابل مقایسه نیست ) و یا بایستی خود و یا هماهنگ با جبهه مقابل اقدام به مهار تواناییهای غیرقابل تحمل جمهموری اسلامی توسط جامعه جهانی و نظام بین الملل نمایند.

شواهد حاکی از آن است که دولت آمریکا در هر صورت و در مرحله چهار ساله حاکمیت ترامپ علاوه بر تداوم بخشیدن به گزینه های 1 تا 4 ، به احتمال قریب به یقین به سمت تقویت هرچه بیشتر گزینه 5 و خارج کردن گزینه 6 از قالب تئوری به عمل قدم خواهد برداشت و در این راستا تا چه اندازه موفق به پیشرفت و رسیدن به اهداف خود باشد بستگی به عوامل ذکر شده و فاکتورهای ذکر نشده بسیاری دارد. اما ختم کلام اینکه عقب راندن جمهوری اسلامی به پشت مرزهای سیاسی جغرافیایی ایران ، محدود کردن ، تهدید زدایی و کاستن از ویژگی تنش آفرینی و بحران سازی این نظام (در صورتی که اقدامی غیر منتظره و یا غافلگیر کننده و به عبارتی رفتن به سراغ گزینه های تجربه نشده دیگر از سوی دولت آمریکا علیه رژیم ایران صورت نگیرد )تقریبا تمام چیزی است که غرب و جمهوری خواهان در این دوره از حاکمیت خود توقع رسیدن به آن را دارند و تحقق چنین هدفی که چندین دولت روی کار آمده در غرب و آمریکا همگی برای آن هزینه کرده اند بزرگترین دستاورد برای غرب طی دهه های اخیر نسبت به موضوع مقابله با رژیم ایران خواهد بود.

احتمال دیگری که در پایان می توان به آن اشاره کرد شکست دیپلوماسی و عدم نتیجه گرفتن گزینه های در پیش گرفته شده توسط غرب و تبدیل شدن خاورمیانه به میدان بزرگترین جنگی که در تاریخ حیاط بشریت بر روی کره زمین صورت گرفته خواهد بود.

وحید کمالی ایلامی – بیستم بهمن ماه 1395

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد